۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

سگی دیدم که استفراغ می خورد....

ساعت یک شب در ایستگاه شلوغ راه آهن، یک سگ داشت از حجم زیاد استفراغ یک هندی که در گوشه ای از ایستگاه بی نهایت شلوغ ریخته شده بود، می خورد...خانواده ای هم زیراندازی پهن کرده بودند و در کمتر از یک متری اون حجم استفراغ خوابیده بودند...شاید سگ قانعی بود که از یک گوشه شروع کرده بود به خوردن و آروم آروم زبونش رو به اون توده استفراغ می زد تا دیرتر تموم بشه...  

۱ نظر:

  1. و سگی دیدم در کنار منطقه ای با یادگاری روزگاری خوش صدا در هند.... صورتش زخم های چندین ساله را از یر میکرد... چشم هایش مظلومیت و گرسنگی انسان ها را فریاد میزد و من شرمنده از نداشتن تکیه نانی در آن لحظه......و این بار حادثه دیگر از روایت شما ....

    پاسخحذف