۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

یک: دوباره ان جی ا در تدارک برنامه است برای هفته جهانی ایدز.... نمی دونم چرا تا قبل از این که بیام هند، فقط روز جهانی ایدز داشتیم ولی اینجا هفته جهانی ایدز هم دارند! دفعه قبل بحث رو بردم به این سمت که تاکید بیشتری روی توانمندسازی زنان و ارائه آموزشهای جنسی لازم به اونها داشته باشیم تا حداقل زنها دست از این خجالت بردارند و از طرفشون که تجربه رابطه جنسی با زن دیگه ای داشته، بخوان که از کاندم استفاده کنه....مسائل جنسی اینجا توی هند خیلی بیشتر از ایران تابو است.....رابطه جنسی پیش از ازدواج کلن پذیرفته شده نیست، اینقدری که می بینی دونفر حدود شش هفت ساله با هم دوست هستند و بعدش ازدواج می کنن ولی قبلش حتی یکبار هم با هم نخوابیدند و از حد همین بوسیدن های پنهانی هم فراتر نرفتند....ولی خب متاسفانه مشکل اینجاست که همون طور که توی گزارش قبلی در مورد هند نوشته بودم، مردهایی هستند که تمایل دارند تا با سکس ورکرها بخوابند....10میلیون سکس ورکر هم تعداد کمی نیست!!! و همین وضعیت رو سخت و پیچیده می کنه...

توی ان جی ا، حتی یک زن هندی هم نیست که توی برنامه ها شرکت کنه...در عوض همه پسرهای جوون هندی هستند که خیلی هم فعال هستند در زمینه اطلاع رسانی ایدز...مسئولان برنامه های ایدز هم همیشه جوون هایی هستند که از آمریکا میان و برای چندماه و یا یکسال اینجا هستند...این بار یک دختر مسئول برنامه ها شده....هرچند دو تا دختر و پسر قبلی خیلی بهتر بودند و روابط اجتماعی بهتری داشتند ولی این طور که معلومه این دختر جوون فعلی، بیشتر پیگیر برنامه ها هست...چون بلافاصله یک صفحه بحث درست کرده توی فیس بوک و بخشی رو هم به مبحث توانمندسازی زنان اختصاص داده و اینکه بقیه چه ایده هایی دارند تا بتونیم روی مسائل جنسی و زنان کار کنیم....و خب چون از بحث استقبال خوبی شده، قرار شده یک گروه داشته باشیم که فقط روی آموزش زنان کار کنه تا بدونن که اونها هم توی رابطه جنسی دارای حق و حقوق هستند و جسارت کافی برای تابوشکنی پیدا کنند.... فعلن که پسرها رو تشویق کردیم تا تغییر و آموزش رو از خانواده های خودشون شروع کنند و از دوست دخترها و خواهرهاشون هم بخوان که در برنامه های ان جی ا شرکت کنند...حالا باز باید دید چطور میشه....

دو: ولی از این حرفها گذشته این روزها اصلن از خودم راضی نیستم.... اصلن حوصله ندارم...تنبلی و رخوت نمیخواد دست از سرم برداره...فکر می کنم گرمی هوا هم فقط بهونه است...مگه پارسال همین موقع، هوا از این هم گرم تر و شرجی تر نبود که ترجمه کتابی رو شروع کردم که هرچند خیلی زود نیمه تموم گذاشتمش...اینقدر که لامصب، بعضی جاهاش تلخ بود و حالا که بلاخره باید چندصفحه آخرش رو تموم کنم و ویرایشش کنم، حوصله ام نمی گیره هیچ کاری بکنم....

سه: دلم سفر میخواد....یک سفر دور...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر