۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

این تصویر واقعی کشورم نیست

توی ویپاسانا که بودم، علاوه بر من و سوفیا(دوست یونانی که در جستجوی حقیقت! هفت ساله که داره به هند سفر می کنه)، یک دختر هلندی، یک خانم اسپانیایی و یک دختر ایرانی دیگه هم به عنوان خارجی های شرکت کننده در این دوره بودند و خب 45 نفر زن دیگه همه هندی بودند.
دختر ایرانی، موهای کوتاه زرد زنگ داشت...زرد رنگ که میگم یعنی واقعن زرد...از اینهایی که انگار موهات رو دکلره کرده باشی...خودش هم که تقریبن سبزه بود! روز سوم بود که یک قیچی خواست از مسئولان مرکز و فرداش بود که حضور اون دختر، همه توجه ها رو به خودش جلب کرد...موهاش رو با قیچی از ته زده بود....بعد خب چون با قیچی این کار رو کرده بود، نامرتب شده بود موهاش و هرکی می دید ناخوداگاه خنده اش می گرفت....هرچند خیلی بهتر از اون موهای زرد رنگ بود...این رو من و سوفیا یواشکی بهش گفتیم و اون دختر هم گفت که از موهای رنگ شده  بخصوص رنگهای بلوند متنفره!!!!! من و سوفیا یواشکی توی اتاق با هم حرف می زدیم(چون همون جوری که توی پست های قبلی نوشته بودم، حرف زدن به مدت ده روز قدغن بود) و سوفیا می گفت خواستم بهش بگم که اگه از این رنگ متنفری، پس چرا موهات رو این رنگی کردی!!!! این دختر ایرانی با همون دختر هلندی هم اتاق بود که تنها بلوند واقعی اون دوره بود...دختر هلندی خیلی جوون به نظر می اومد...حداکثر 19ساله...من و سوفیا که یواشکی توی اتاق با هم حرف می زدیم، می گفتیم که خیلی جوون تر از این حرفهاست که بخواد توی دوره به این سختی شرکت کنه....یکروزی دختر ایرانی یواشکی یک سوالی پرسید و من هم جوابش رو دادم و بعدش پرسید که کجایی هستم...بهش گفتم باید ایرانی باشم!!!! دختر گفت که از اول فکر می کرده که من باید ایرانی باشم ولی وقتی با دختر هلندی اتاق حرف می زدند، اون دختر گفته که مطمئنه من ایرانی نیستم!!! حالا جالب اینجا بود که این دختر ایرانی هم دوست داشت بدونه که قبل از هند، کجا زندگی کردم چون اعتقاد داشت که اصلن لهجه انگلیسی حرف زدنم، شبیه ایرانی ها نیست...از طریق همین دختر ایرانی متوجه شدیم که اون دختر هلندی، 27سال داره!!! و بعد از اینکه کارشناسی ارشد روان شناسی خونده، هفت ماه کار کرده و حالا با پولش اومده سفر و الان هم حدود هشت ماه از سفرش می گذره و بعد از هند هم میخواد بره ایران...دختر هلندی با دو تا کوله پشتی سفر می کرد و در طول سفر هم تلفن نداشت و فقط هفته ای یکبار وبلاگش رو آپ می کرد تا همه بفمند کجاست...دختر ایرانی بهش گفته بود که بهتره نیاد ایران و ایران اینقدری امنیت نداره که اون بخواد با این وضعیت تنها بیاد سفر...دختر ایرانی وقتی داشت اینها رو برام تعریف می کرد، گفت که بهش گفته آخه ایران که جایی نداره برای دیدن!!!! من هم خیلی جدی گفتم اتفاقن ایران حیفه که دیده نشده و اگه مسئولان کشور می فهمیدند، این درها رو باز میذاشتند تا خارجی ها بیان و ایران رو ببیند....دختر، یکخرده حرفش رو تصحیح کرد که خب آره، ولی این دختر هلندی داره تنها سفر می کنه و توی ایران هم که راننده های تاکسی و بقیه انگلیسی نمی فهمند و از این حرفها....

روز دهم دوره که می تونستیم با هم حرف بزنیم و دیگه سکوت شکسته شده بود، این دختر هلندی اومد اتاق ما...اول از همه گفت که هم اتاقی اش گفته که من ایرانی هستم و اینکه اصلن باورش نمیشه و امکان نداره....می گفت که من شبیه دخترهای ترکیه هستم! بهش میگم که تو تاحالا ایران بودی، میگه نه...ترکیه هم نبوده...بهش میگم پس چطور اصرار داری که من ایرانی نیستم...گفت آخه تو اصلن قیافه و پوستت شبیه ایرانی ها نیست!!!!!!!!!! بهش توضیح میدم که دخترهای ایرانی واقعن زیبا هستند و من کاملن شبیه ایرانی های دارای قیافه معمولی هستم و تنها فرقی که دارم اینه که لنگ دراز و قدبلندم و البته هیچ آرایشی هم نمی کنم.... میگه که آرزو داره بره ایران، چون پدرش به خاطر کارش و سرمایه گذاری ای که در یک شرکت داشته، زیاد اومده ایران و عاشق ایرانه و همیشه از ایران و مردمش تعریف می کرده....بعد یکدفعه حالت چهره اش تغییر می کنه و میگه ولی الان توی ایران، زنهایی هستند که نقاب می زنند!!!! و بدن بقیه زنها رو می گردند تا تتو نداشته باشن وگرنه دستگیرت می کنن و می برن زندان!!!!!!!!!!!!!!!
با تعجب ازش می پرسم کی اینها رو بهت گفته، توی ایران که کسی نقاب نمی زنه....میگه هم اتاقی ام!!!!! سعی می کنم ناراحتی ام رو کنترل کنم و بهش میگم که اینطور نیست چون توی ایران اصولن زنها تتو نمی کنند بدنهاشون رو!!!! و حتی اگه این کار رو بکنند، چون در فضاهای عمومی باید حجاب داشته باشند و دستها و پاهاشون رو بپوشنند، کسی نمی تونه بدنشون رو ببینه...بعدش بهش توضیح میدم که حجاب توی ایران یعنی چی...تعجب می کنه وقتی شال سوفیا رو میندازم روی سرم مثل ایران...میگه فقط در همین حد...بهش میگم آره و تازه می تونی هفت لایه هم آرایش کنی!!!! بهش توضیح میدم که ولی بهتره تنهای تنها نره ایران و یا حداقل توی ایران یکی رو بشناسه و یا با آژانس هماهنگ کنه اون هم چون نمیشه مثل هند به همین راحتی رفت جلوی هر تاکسی رو گرفت و سوار شد...چون انگلیسی نمی فهمند و سختش میشه، کما اینکه ممکنه ممکنه چندان هم امنیت نداشته باشه، چون نمی تونه تاکسی رو از ماشین های شخصی تشخیص بده و بعد هم نمیخواد تهران بمونه...می خواد بره مشهد، اصفهان، شیراز....بهش توصیه می کنم که توی اینترنت سرچ کنه و یک هتل خوب پیدا کنه و همه کار رو بسپاره به اونها....
بعدازظهر همون روز برای نیم ساعتی در فاصله بین مدیتیشن ها، باز اون دختر ایرانی رو دیدم ولی بهش در این مورد چیزی نگفتم...واقعن چی میشه گفت....سوفیا می گفت که تعجب می کنم که چطور یکنفر حاضر میشه در مورد کشور خودش اینطور دروغ بگه و شرایط رو بدتر از چیزی که هست نشون بده....
آدم این روزها چیزهایی می بینه که نمی دونه چی باید بگه ....یک ایرانی معمولی، یک شهروند معمولی، وضعیت رو برای یک توریست اینطور وحشتناک ترسیم می کنه....یک فعال اجتماعی و روزنامه نگار فقط و فقط برای گرفتن پناهندگی، چنان دروغ هایی در مورد شرایطی که توی ایران داشته، سرهم می کنه که آدم واقعن شوک میشه از شنیدنش(البته یک نفر نه، چندین و چند نفر)... واقعن می ترسم از این تصویری که از ایران داره ساخته میشه...تصویری بی نهایت وحشتناک و غیرواقعی....تصویری که تصویر واقعی کشورم نیست...می دونم این روزهای ایران، خیلی ناامیدکننده است ولی قرار نیست که ما هم شرایط رو خیلی بدتر و بیچاره تر از چیزی که هست نشون بدیم اون هم در شرایطی که حتی توی همین هند با این همه فقر و نکبت و دولت فاسد، خیلی از همکلاسی هام هنوز نمی دونن ایران، یک کشور عرب نیست و هنوز بعضی ها می پرسند که ما توی ایران نقاب می زنیم!!!!

۲ نظر:

  1. ما اصولن آدمايي هستيم كه خودمون نيستيم... جالب اين‌جاست كه همه فكر مي‌كنن كه ايراني‌ها بسيار وطن‌پرست هستند و همه‌ي بدي‌ها رو به خاطر اين ويژگي ناگفته مي‌ذارن.
    ممكنه بدونيد كه من توي يه آژانس شريك هستم. از اين جور مسافرها تا دلتون بخواد هست. بعضي‌ها فكر مي‌كنن كه ما اين‌جا هنوز هم با اسب و الاغ اين ور و اون ور مي‌ريم يا حتا تصور اين كه توي ايران اينترنت هست يا ... براشون سخته. چند روز پيش همكارم يه چيزي مي‌گفت خنده‌دار.
    2 تا هلندي اومدن ايران و قبل از سفر با همه خداحافظي كردن چون احتمال زياد مي‌دادن كه ديگه برنگردن.
    يه نكته هم بگم كه فضاي عمومي ايران براي توريست‌ها يكي از امن‌ترين فضاها هست. شايد يكي از علت‌هاش مهمان‌نوازي ايراني‌ها باشه.
    --------------
    مطلب جالبي بود. من يه جند وقته كه وب‌نوشت شما رو از توي گوگل‌ريدر پي مي‌گيرم. اون‌جا فعاليتي نداريد؟

    پاسخحذف
  2. نه، نمی دونم چطور میشه با گوگل ریدر کار کرد و راستش خیلی دوست ندارم فعلن گوگل ریدر رو...با همین جا راحت ترم و کمتر وقتم رو می گیره :):)

    پاسخحذف